• بازدید:
  • دسته بندی: <-CategoryName->

اعتراف میکنم وقتی عصبی و دلتنگم
دوس دارم با لگد برم تو صورت اینایی که دید قشنگی نسبت به زندگی دارن

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم با کاغذ قایق درست میکردم وچندتامورچه از توباغچه میگرفتم وبزور سوار قایقشون میکردم بعدقایقو مینداختم توجوب که مورچه ها برن مسافرت بعد ازچند دقیقه میومدم میدیدم قایق با مسافراش غرق شده یه چنین بچه دلسوزی بودم من

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم بچه که بودم فک میکردم اونایی که چشاشون رنگیه ادما رو رنگی میبینن چشم خواهر منم رنگی بود هی میرفم ازش  میپرسیدم منو چه رنگی میبینی؟اونم هر دفه یه رنگی میگم منم فک میکردم راس  میگه

اعترافات خنده دار

 

 

به غضنفر میگن اینجا چکار میکنی؟ میگه اختیار داری پس کجا چکار میکنم

 

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم تا۹سالگی وقتی آبو تا ته باز میکردم فک میکردم اگه یکی از دستام زیرش باشه آب هدر نمیره

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم وقتی بچه بودم فک میکردم اگه نفسمو حبص کنم
زمان می ایسته
تازه چن باری هم تو کما رفتم
وقتی ک تکلیف ننوشته بودم و معلم منو صدا میزد

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم داستانایی که بابا بزرگم برای خوابوندنم میخوند :یه روز یه گرگه اومد عموتو خورد الانم اگه تو نخوابی میاد تورم میخوره

اعترافات خنده دار

اعتراف میکنم وقتی به کسی زنگ میزنم و جواب نمیده پشتش هی تک مینذازم تا بگم من صد بار زنگ زدم تو جواب ندادی

اعترافات خنده دار

اعتراف می کنم همیشه سعی کردم بیدار بمونم تا اون لحظه ای رو که خوابم می بره درک کنم اما تا امروز هرگز لحظه قبل از خواب یادم نمونده

اعترافات خنده دار

یه بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشت
موقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو میکشت.
همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتم
و تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخید
و سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا!
دیوار نبود. برزنت بود تو زنونه فرود اومده بودم!

اعترافات خنده دار

تو دوران دانشگاه با بعضی از بچه ها بد جور تیریپ مرام و معرفت داشتیم
و هی تعارف به هم تیکه پاره میکردیم.مثلاً دوستم رد میشد میگفت غلامم……
منم میگفتم خاک پاتم و این حرفا.این قضیه هی بالا گرفت و تیکه ها دیگه از حد خارج شده بود
که من دیگه به انتها رسوندمش.از پنجره کلاس داشتم محوطه رو نگاه میکردم
که رفیقم حسن بین همه دخترا و پسرا داد زد:
داش ایمان…..نوکر خر پدرتم……
منم هول شدم گفتم پدرم خودش خرته…..

اعترافات خنده دار

عتراف میکنم تو بچگی فکر میکردم خوابای من رو بقیه هم میبینن
مثلا به بابام میگفتم اون مرده که دیشب تو خواب بود رو یادته؟

 

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم یه روز که سوم راهنمایی بودم
دقیقا بعد از عید هم بود و همه مانتوهای معلم ها نــــــو و تازه !!
منم نه برداشتم نه گذاشتم پاشدم رفتم پشت سر معلمه (مانتوش هم سفید بود)
این هر جا میرفت من پشت سرش میرفتم و مانتوشو با خودکار آبی و قرمز خط خطی می کردم!!
درسته اولش من شروع کردم حالا بعدش بچه های کلاس با این ماژیک هایلایت ها خط خطیش کردن
یادمه تا آخر سال بامن حـــــــرف نزد ولی خدایی نمره مو کـــم نکرد!!!

 

linev.ir


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ادامه مطلب
نوشته شده توسط : admin در تاریخ :